
«شرک خفی»
در سومین شب قدر (شب 23 ماه رمضان 1441)، به تبیین موضوع «شرک خفی» میپردازیم.
گفتیم شیطان برای گمراه کردن انسان، باطل را حق جلوه میدهد. چون انسان ذاتاً خدا را میخواهد. مثل زمانی که میخواست آدم و حوا را وسوسه کند، قسم خورد که من ناصح و دلسوز شما هستم[1] و برایتان جاویدان شدن را میخواهم. راهش هم خوردن از میوۀ درخت جاوید است![2] خدا به شما گفت که نزدیک این درخت نشوید، نگفت که از آن نخورید!
تمام توجیهات ما برای انجام گناه، تزئینات شیطانی است. شیطان در واقع میخواهد انسان را به فقر و بیچارگی بکشاند. اما ظاهر این دعوت را زیبا میکند و رنگ و لعاب میدهد. آیهای که به بندگان وعده مغفرت میدهد، کمر شیطان را شکست. چون فهمید که هر چه گناه کنند، باز هم راه برگشت باز است.
غفران الهی نصیب کسی میشود که نگاه درستی داشته باشد. با نگاه غلط تمام عبادات ضایع میشود؛ اما بینش صحیح، زمینۀ بخشش تمام گناهان است: "إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً"[3] یعنی نگران اعراض، مراتب و دنبالههایتان نباشید. من شما را حفظ میکنم. شما را نزول دادم اما هدایتم را هم برایتان فرستادم. هر کس از آن تبعیت کند نباید بترسد.[4]
شیطان متوجه شد انسان تحتالحفظ خداست و فقط یک راه نفوذ باز است یعنی شرک: تنها گناهی که بخشیده نمیشود: "إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ"[5]
کافر اگر توبه کند بخشیده میشود. اما مشرک توبه نمیکند! چون برای خود مالکیت قائل است. فکر میکند چشم و گوش مال اوست. پس هر چه بخواهد میبیند و میشنود. شیطان القا میکند که خانه و زندگی، مال، همسر و فرزندان مال توست. اما خدا هشدار میدهد که اینها دشمن تو هستند.[6] در حالی که شیطان را دشمن آشکار معرفی کرده است.[7] پس زمانی ازواج و اولاد عدو هستند که ما با القای شیطان آنها را مال خود ببینیم.
دنیایی که این همه مذمت شده است، در واقع توجه به شخص جزئی و منافع و مضارّ جزئی است. زمین و آسمان دشمن ما نیستند؛ اما حس مالکیت به آن دشمن است. اینکه داراییها را مال خود بدانیم شرک خفی است و شیطان پای مؤمنان را در شرک خفی میلغزاند نه شرک جلی. او نمیگوید بیا برای خدا شریک قائل شو! کسی که شرک خفی دارد، مؤمن است. خدا را دوست دارد. عبادت او را میکند. صبح تا شب «توکل بر خدا» از دهانش نمیافتد. قرآن به خوبی آنها را توصیف میکند: «به خدا ایمان دارند؛ اما بیشترشان مشرکند!»[8]
مثل بلعم باعور که با عبادت خدا مستجاب الدعوه شد اما عبادت را از خود دید. مثل قارون که ثروتش را از علم و هوشمندی خود میدانست یا فرعون که قدرت را مال خود میدانست و "أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى"[9] سر میداد!
خیلی مراقب باشیم! مبادا شرک خفی داریم و حواسمان نیست! شرک خفی خیلی پیچیده و عجیب نیست. حتی اگر روی عبادات و اعمال خوب خود حساب باز کردهایم و توقع داریم فردا آن را به خدا عرضه کنیم و به خاطرش بهشتی شویم، شرک خفی داریم!
اولیای الهی با دقت و وسواس از دام شرک میگریزند. تا جایی که شیطان وقتی از فریفتن عیسی(علیهالسلام) ناامید میشود، به او میگوید: «حداقل یک لا اله الا الله بگو!» اما این پیامبر الهی قبول نمیکند و میفرماید: «به این یگانگی ایمان دارم اما چون تو از من خواستی نمیگویم!»
شیطان در جنت اسماء، مالکیت را به خورد آدم داد و همین باعث شد هبوط کند. در زمین این احساس مالکیت در جریان هابیل و قابیل ظهور کرد. آدم به آنها هشدار داد که خدا هابیل را وصی من کرده است اینقدر نگویید «من». نوح آنهایی را که «من» میگفتند را رها کرد و کسانی را به کشتی برد که از «من» خود گریخته بودند.
سیه رویی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد والله اعلم
ابن عربی در فتوحات بیان میکند که «عین هر چیز عوض شدنی نیست. صورتهایی که جوهر میگیرد، عین جوهر را تبدیل نمیکند.» برای تقریب به ذهن داستان فردی را میگوید که ستون سنگی را به طلا تبدیل کرد. همه این ستون را طلا میدیدند در حالی که فقط صورتش عوض شده و در واقع همان سنگ بود.
جوهر ما عبودیت و بندگی خداست. کسی که به حقیقت خود آگاه شود میبیند که وجودش فقر محض است و از خود هیچ ندارد. اما میتواند صورتهایی را پذیرا شود. مثل مَنی که به خودی خود هیچ است و نجاستی بیش نیست. درست است که میتواند صورت یک جنین زیبا و کامل را پذیرا شود؛ اما جوهرش تغییر نمیکند. ما باید جوهر نفس خود را بیصورت ببینیم که «هیچ» است. اما صورت میپوشد و میتواند ببینید، بشنود، تعقل کند و... .
اگر نگاه ما به صورتها باشد، خود را مالک میبینیم. اما اگر به حقیقت و جوهر خود نظر کنیم، مالکیت خود را انکار میکنیم. «هیچ» و «فقر محض» چگونه میتواند مالک باشد؟
امام در دعا میفرماید: «منم برهنهای که او را پوشاندی.» [10]
یعنی جوهر بنده لختی و عریانی است. خدا بر این تن لخت، لباسهای زیبا میپوشاند. اما بنده هرگز نباید عریان بودن خود را از یاد ببرد. خدا به ما توجه میدهد که از چه خلق شدهایم: "مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ"[11]
کسی که خود را نطفه ببیند برای خدا و خلق خدا قلدری نمیکند و توهم ندارد که مالک چیزی است.
بنده باید خود را بیصورت ببیند تا موحد شود. با این بینش وقتی صورت را میبیند، عاشق وجودی میشود که صور از او میرسد. نه عاشق کمالات خود!
بنده وقتی صور الهی را میپوشد، عینش به حق ظاهر میشود، اما تبدیل به صورت نمیشود. ما به حق میبینیم و میشنویم اما وقتی این دیدن و شنیدن را از خود بدانیم، مزاحم حق میشویم. چون در واقع عبد هستیم.
نخستین چیزی که عبد میپوشد، وجود است. لباسهای سمیع، بصیر، شکور، خالق، مصور و سایر صفات الهی را میتواند بر تن کند؛ اما جوهرش عوض نمیشود. همان است که بود: هیچ! همانطور که آب در آتش بخار میشود و در سرما یخ میزند؛ اما جوهرش تغییر نمیکند.
پس از هبوط آدم، خداوند با ارسال رسل راه هدایت را باز کرد و هر چه امت پیامبران راه را به غلط رفتند و خود را مالک دیدند، خداوند از هدایت دست برنداشت؛ همانطور که ما عبد هستیم او رب است و از ربوبیت خود دست برنمیدارد و اصل ربوبیت خدا، حفظ بندگان از شیطان است.
خدا به آدم فرمود: من تو را حفظ میکنم! خودم بالای سرت هستم! اگر لغزیدی و توبه کردی توبهات را میپذیرم. تو را برمیگزینم و خودت را برای هدایت امت میفرستم.
امت میتوانند هدایت نشوند چون اختیار دارند. اما خداوند پشت سر هم پیامبر میفرستد. حتی برای بنی اسرائیل که در جنگ با خدا شمشیر را از رو بسته بودند، بیشترین پیامبر را فرستاد. گویی هر چه انسان بیشتر عبد بودن خود را فراموش میکند، خدا ربوبیت خود را بیشتر نشان میدهد.
ارسال رسل ادامه پیدا کرد تا زمینه برای ظهور کاملترین انسان و خاتم پیامبران مهیا شد و پس از آن وظیفۀ هدایت و حفظ انسانها در مقابل شیطان، به علی(علیهالسلام) رسید. اگر پیامبر پس از خود امت را رها میکرد و به ولی نمیسپرد، جای گلایه بود. اما ربوبیت خدا با رفتن پیامبر بسته نشد.
اما ما چه کردیم؟ دست علی(علیهالسلام) را بستیم! نمیتوان گفت: «ما که آن زمان نبودیم! به ما ربطی ندارد!» چون در سنت ربوبی، همه تأثیرگذار و تأثیرپذیرند. همانطور که با هبوط آدم، کار برای همۀ بشر سخت شد، با بستن دست علی(علیهالسلام) شرایط برای همه تغییر کرد. ربوبیت محو نشد؛ اما عبودیت سختتر شد.
اگر دست علی بسته نمیشد...
وقتی جمعی از زنان مهاجر و انصار پس از ماجرای در و دیوار، به عیادت حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) آمدند، ایشان در بخشی از سخنان خود خطاب به آنان فرمود:
«به خداوند سوگند اگر از طریق آشکار و نمایان حق منحرف شده از قبول دلایل و حجّتهای روشن و مبیّن، امتناع مینمودند، آنان را به راه مستقیم، هادی و رهنمون میشد و از انحراف و اعوجاج آنان جلوگیری مینمود.
اگر مردانتان در خارجنشدن زمام امور، از دستان علی(علیهالسلام) پای میفشردند و تدبیر کار را آنچنان که پیامبر بدو سپرده بود، تحویل او میدادند، آن را به سهولت راه میبرد و این شتر را به سلامت به مقصد میرساند، آنگونه که حرکت این شتر رنجآور نمیشد. آنان را به آبشخوری صاف و مملو و وسیع هدایت میکرد که آب از اطرافش سرازیر میشد و هرگز رنگ کدورت به خود نمیگرفت. او آنان را از این آبشخور سیراب به در میآورد.
خیر و نیکی را در نهان و آشکار برای آنان خوش میداشت. او اگر بر مسند مینشست هرگز بهرهای فراوان از بیتالمال را به خود اختصاص نمیداد و از فزونی و ثروت دنیا جز به مقدار نیاز برداشت نمیکرد، به مقدار آبی که تشنگی را فرو نشاند و خوراکی که گرسنگی را برطرف نماید. [در آن هنگام] مرد پارسا، از تشنۀ حطام دنیا باز شناخته میشد و راستگو از دروغگو متمایز میگشت، دراینصورت ابواب برکات آسمانی و زمین بر آنان گشوده میشد. و خداوند بهزودی آنان را به سبب اعمال و کردارشان مؤاخذه خواهد کرد. و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم ولی [آنها حق را] تکذیب کردند ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم. اعراف/96 و ستمكاران از اين مردم نيز به زودى كيفر كردار بدشان را خواهند يافت و هرگز از قهر و قدرت خدا رهايى نمىيابند. زمر/51 بیایید! و بشنوید! زین پس از روزگار چیزهای عجیبی خواهی دید و اگر [از چیزی] تعجّب میکنی، عجیب گفتار آنهاست. ای کاش میدانستم به چه پناهگاهی تکیه دادهاند؟ و کدامین ستون را پشتیبان گرفتهاند؟ و به کدامین ریسمان تمسّک جستهاند؟ و بر چه خاندانی پیشقدم شده، استیلا جستهاند؟»[12]
اشک بر علی(علیهالسلام) برای شهادت او نیست که او آرزوی شهادت داشت و به فوز و رستگاری رسید. این اشک برای خود ماست که قدر پدر ندانستیم و پیپدر شدیم و ناپدریها بر ما مسلط شدند. فرزندانش یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و آخرین آنها غایب شد.
اهل سقیفه ظاهراً فقط به علی(علیهالسلام) ظلم کردند اما در واقع حق بشریت را مالک شدند و به همۀ مردم ظلم کردند. چون ولایت علی(علیهالسلام) حق بشریت بود. سقف سقیفه روی همۀ هستی سایه انداخت و امروز ما هم چوبش را میخوریم.
تمام زندگی خود را وقف کنیم تا این سایۀ شوم را برداریم و امام برگردد. نه برای اینکه ما در دولت او باشیم. متأسفانه ما در انتظار هم نگاه مالکیتی داریم. هم عبادت میکنیم هم تنوعطلبی دنیا را داریم و میخواهیم امام بیاید و زندگی ما را بهتر کند. اما امام مال ما نیست؛ مال تمام هستی است. انتظار باید برای برپایی حکومت خدا در زمین باشد نه برای خوشایند ما.
[1] - سورۀ اعراف، آیۀ 21: "وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ"
[2] - سورۀ طه، آیۀ 120: "فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى"
[3] - سورۀ زمر، آیۀ 53.
[4] - سورۀ بقره، آیۀ 38: "قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ"
[5] - سورۀ نساء، آیۀ 116.
[6] - سورۀ تغابن، آیۀ 14: "يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ"
[7] - سورۀ یوسف، آیۀ 5: "إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبينٌ"
[8] - سورۀ یوسف، آیۀ 106: "وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ"
[9] - سورۀ نازعات، آیۀ 24: من خدای بلندمرتبه شما هستم!
[10] - بحارالانوار، جزء 94، صفحه 198: "أَنَا الْعَارِي الَّذِي كَسَوْتَ"
[11] - سورۀ عبس، آیات 18 و 19: از چه چیز آفریده شده است؟ از نطفهای آفریدش و توانش داد.
[12] - بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۵۹.
نظرات کاربران